دستگاه بخور جلوی صورتم است، بخارش مستقیم مى نشیند

روى گونه هایم.

مى خواهم بخوابم که افکار هجوم مى آوردند به درگاه ذهنم.

فردا بعد از پنج روز به کار برمى گردم، که کار به من شاید. هنوز توان ندارم ولى اجبار زندگى قوى تر است.

به بیست و دوم بهمن فکر مى کنم، به چهار دهه ى گذشته، به این که از مادر پرسیدم از انقلابى که کردید راضى هستید؟ و مادر مردد مى شود در جواب و من خوشحال که آن سال ها در عدم لابد چه سرخوش تاب مى خوردم.

با خیال کابوس چندشب پیش که هنوز با من است سعى مى کنم بخوابم اما، تصویر جنازه ى کفنپوش شده ام روى شانه هاى "من" هنوز در ذهنم قدم مى زند و خش خش پاهایش را ممتد مى کشد و .


به تویى که فکر مى کنم خدا براى من خلق نکرد.

به آغوش گرمى که مرا از آشفتگى هاى نیمه شب رهایى بخشد، که چرا مردهاى زندگى ام همگى زخمى زدند و به خیال من در جهنم دنیا غرق شدند.


باید با هم حرف بزنیم خدا، سرت خلوت مى شود؟



سیب گاززده‌ی کرم خورده

خورشید که داغ‌تر می‌تابد، اسنپ که گران می‌شود

چهارشنبه‌های که محبوب نمی‌شوند

مى ,ذهنم ,خش ,بخوابم ,مادر ,کار ,و به ,فکر مى ,مى کنم ,و من ,خش پاهایش

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سریال آقازاده قسمت 23 بیست و سوم مجله گل و بلبل بهترین دکور | بست دکوراسیون Psychology کسب و کار ملیونی اسب وحشیِ خیال . تدریس خصوصی توسط رتبه های زیر 100 کنکور سراسری اجاره آپارتمان مبله دراهواز ، سوئیت مبله دراهواز، سوئیت روزانه دراهواز اخذ رتبه پیمانکاری و مشاور