هنوز مى توانم بخندم وقتى مرا دهه هفتادى مجردى می بینند که قابلیت معرفى به آقایى براى ازدواج را دارم!

هنوز مى توانم بخندم وقتى اندکى پس از طلوع خورشید در میان میدانى، در میان خیابانى، در انبوه جمعیت رهگذر مى ایستم و بازى بچه گربه اى با مادر خویش را تماشا مى کنم.

هنوز مى توانم بخندم وقتى خدمه ى میانسال اداره سر انتخاب شیرینى از جعبه ى تعارفى اش، سربه سرم مى گذارد.

اما،

 خاطرات رنجورکوتاه مدت حضورش همچنان دردى عمیق در سینه ام به جاى گذاشته که تمامى خنده هایم را به نسیمى زودگذر مبدل ساخته است.



کابوس نحس!

انگشت کوچک دنیاى ناعادلانه من!

 کبودترین بوسه هاى دردآور!

 ناموزون ترین اشعار شبانه!

 سردترین نگاه چنبره زده بر اندامم.

خوشا نبودنت.




*حسین غیاثى



سیب گاززده‌ی کرم خورده

خورشید که داغ‌تر می‌تابد، اسنپ که گران می‌شود

چهارشنبه‌های که محبوب نمی‌شوند

مى ,وقتى ,بخندم ,توانم ,میان ,ى ,هنوز مى ,توانم بخندم ,بخندم وقتى ,مى توانم ,در میان

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شخصی خرید خلاصه کتاب آموزشی وبلاگ آژانس هواپیمایی اوج ماندگار | مجری خرید تور داخلی و خارجی فروشگاه آنلاین قشم علوم تربیتی و روانشناسی آموزشی خبری یادداشت های دختر ضدگلوله فیلینـــگ نوشت تجربه های زندگی مجموعه مدل های جدید و شیک درب حیاط، پارکینگ و ساختمان برای خانه های لوکس و مدرن